برای او . . .

نمی دانم چه می خواهم بگویم . . .!

برای او . . .

نمی دانم چه می خواهم بگویم . . .!

پیام های کوتاه
نویسندگان

۴۴ مطلب توسط «به یاد او . . .» ثبت شده است


روزها از پی هم گذشتند، کم کم بوی محرم در فضا پراکنده می شود .

بوی هیئت ها، تکیه ها، علم ها

بوی کربلا، بوی سیب، بوی دلتنگی . . .

دل ها کم کم شور و حال دیگر می گیرند، روزها غوغا می شوند و شب ها

شب ها اما قصه ای بهتر دارند شیدایی اند. رنگی بهتر از شب های دیگر .

شب هایش بوی عاشورا می دهند، بوی عاشقی، بوی دلدادگی و جانسپاری . . .

صدای کاروان عشق را با گوش جان می شنوی، می خواهی بروی و همراهی اشان کنی تا مبادا بازبمانی از غوغای . . .

قلمم و ذهنم را یارای چینش کلمات نیست، به اینجا که می رسم کم می آورم، گنگ و مات می شوم، می مانم با چه زبانی چه قلمی چه کلماتی . . . بگویم آنچه را که در دل دارم،

سخت است که بخواهی در قالب کلمات، احساس را بیان کنی که احساس را فقط احساس می شناسد و بس . . .!!

آنکه دل دارد می داند دل چه می گوید و چه می خواهد . اینجاست که زبان نگاه به کمکت می آید . . .

آقا !

نگاهم کن ! حرف دلم را بخوان ! دلم برای حرمت پر می کشد. . .!

مرغ دلم را آشیانه باش، نا آرامی های این روزهایم را کرانه ی آرامش باش !

دست دلم را بگیر! جامانده ام !

دلم را گم کردم  . . .

 

دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات حسین

و اگر از تپش افتاد دلم بدهیدش به صدقات حسین

از حسین خواسته ام بگذارد که کنیزش بشوم

همه گویند محال است ولی . . .

دل خوشم من به محالات حسین . . .

جامانده



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۹
به یاد او . . .

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

بار دیگر در گوشه ای از کشور عزیزمان گروهک تروریستی و دست نشانده ی افسار گسیخته ی ایادی استکبار طی حرکتی مزبورانه دست به

کشتار وحشیانه ی جمعی از مرزبانان غیور و سلحشور این مرزو بوم زدند تا خباثت و بدطینتی خود را بیش از پیش نشان دهند . از تمامی ارگان ها

و نیروهای امنیتی و قضایی کشور خواستاریم که با جدیت هرچه تمام تر به بررسی این موضوع بپردازند تا عاملین این گروهک های تروریستی

مشخص و به سزای اعمال فجیع و و حشیانه اشان برسند.

طی این اقدام تروریستی که در شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان اتفاق افتاد 14 تن از مرزبانان شهید و 6 تن هم زخمی شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۲:۳۲
به یاد او . . .


 

چه کوتاه است فاصله ی غدیر تا عاشورا . . .

 

بالا رفتن دست پدر و پایین آمدن سر پسر . . .

 

ای عاشقان غدیر گذشت و خبر از یار نیامد

                                                       بر زخم دل فاطمه (س) غمخوار نیامد

 

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم :

 

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد              سقای حسین (ع) سید و سالار نیامد

                                  علمدار نیامد سپه دار نیامد . . .

 

به استقبال محرم می رویم با زمزمه ی

                                                        یا حسین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۰۹:۵۸
به یاد او . . .


 

عباس را فرستادند امیدیه.
سه‌ شنبه شد و پنج‌ شنبه‌ اش عید قربان بود. (همان عید قربانی که عباس به حـج نرفت تا در دفاع از تنها انقلاب اسلامی به خدا برسد و همان روز در آسمان شهیــد شد).
عباس داشت با من حرف می زد. 45 دقیقه برای من درس اخلاق گفت: مواظب آقای خامنه‌ ای باش. این سید اولاد پیغمبر را تنهایش نگذار.
هر جا می رود، همراهش باش.
707 
را خودت بنشان روی سیت
(sit)
ببین آقای مطلق، پیامبران و امامان یک کابل داشتند خیلی ضخیم و هر وقت می خواستند با خدا رابطه برقرار می کردند؛
اما ما گناهکارها که نمی توانیم با خدا این‌ گونه باشیم.
حداکثر بتوانیم پنج وات وصل شویم...
این تلفن را نگاه کن.پنج وات است، ولی با کل دنیا می توان صحبت کرد.
سعی کن با همان پنج وات سیمت وصل شود.
نماز اول وقت را فراموش نکن، از دعـــا غافل نشو،
قـلـبـت وســـط دریـا باشد. ببین موج‌ هایی مثل بنی صدر و کارهای آنها را!
آنها مثل موج‌ هایی هستند که وقتی به صخره‌ها بخورند،کف می شوند.قلبـتـــــ وسط دریـــــا باشد که با هیـــچ چیـــزی نلــــرزد...
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۹
به یاد او . . .


یکی از دوستان ما در خلال کاوش شهدا، پیکر طیبه‌ای را در یکی از کوه‌های اطراف گیلان‌غرب، منطقه شیاکو و کوه‌های چرمیان پیدا کرده بود.

 
او خودش از اهالی اطراف گیلان‌غرب است و تعریف می‌کرد که من این پیکر مطهر شهید را داخل آمبولانس گذاشتم و چون دیر وقت بود، شب هنگام، ساعت تقریباً  دوازده شب به منزل رفتم و شب را سپری کردم.
پیکر شهید در آمبولانس بود و آمبولانس را جلوی خانه پارک کردم و به خانه رفتم؛ صبح که بیدار شدم، مادرم گفت: شما دیشب شهیدی را با خود آوردی؟
 گفتم: بله. گفت: پس چرا شهید را داخل خانه نیاوردی؟
گفتم: مگر چه شده؟
گفت: من دیشب خواب این شهیدرا دیدم که گفت: شما در جای گرم و نرم آرمیده‌اید و من در آمبولانس. آیا این رسم مهمان‌نوازی است؟...
 
مادرم به شدت متأثر شد و به من دستور داد که پیکر شهید را به خانه بیاورم.
 
در فاصله‌ای که رفتم شهید را بیاورم، مادرم بالای اطاق را جاجیم و نمد پهن کرد و هر آنچه برای پذیرایی از مهمان داشت، مهیا کرد و بعد این پیکر طیبه را که کفن شده بود در آن جایگاه قرار داد و دو زانو در مقابل شهید نشست و به مانند اینکه دارد با یک فرد زنده صحبت می‌کند - کما اینکه شهدا زنده هستند- با همین حضور و توجه و معرفت شروع به صحبت کردن با شهیدکرد و از ایشان عذرخواهی کرد».
 
 


ـــــــــــــــ
خاطره‌ای که خواندید، روایت سردار سید محمد باقرزاده است که 23 اردیبهشت 81 در سالروز اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام از شبکه سوم سیما پخش شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۱۱:۱۴
به یاد او . . .


چندیست جان به حجم تنت جا نمی شود
هِی سرفه می کنی نفست وا نمی شود
 
بر گُر گرفتن تو نسیمی بر آتش است
اکسیژنی که در نفست جا نمی شود
 
گرگی گرسنه در ریه ات زوزه می کشد
تعبیر خواب گرگ به رویا نمی شود
 
دکتر که عکس های تو را دیده بود گفت :
این زخم کهنه است ؛ مداوا نمی شود
 
در شهر مدتیست که در پیش پای تو
دیگر به احترام، کسی پا نمی شود
 
این پرده های کرکره چون پلک پنجره
چندیست سمت آمدنت وا نمی شود
 
طعنه زده به دختر تو همکلاسی اش :
این سرفه ها برای تو بابا نمی شود
 
امواج سینه ی تو به من یاد داده است
دریا بدون موج که دریا نمی شود
 
دریای بیقرار! تو اسطوره نیستی!!
اسطوره با مبالغه افسانه می شود
 
جایی که عقل مانع پرواز آدمی ست
عاقل تر آن کسی ست که دیوانه می شود
 
پروانه از شراره ی آتش به هیچ وجه
"پروا" نکرده است که پروانه می شود
 
من با تو سوختم که بدانم چه می کشی
« احساس سوختن به تماشا نمی شود»
 
اصغر عظیمی مهر
 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۴:۰۳
به یاد او . . .
این روزها که خبرهای متفاوتی از جنایت وهابی‌ها در کشورهای مختلف به گوش می‌رسد، آشنا شدن با برخی ویژگی‌های این قوم خالی از لطف نیست. مخصوصاً اگر این آشنایی در قالب خواندن برشی از زندگی یک مولوی وهابی باشد که البته حالا یک شیعه تمام عیار است.
 «سلمان حدادی» یک مولوی وهابی بود؛ کسی که خودش می‌گوید بین 500 تا 1000 فرد سنی مذهب را وهابی کرده است. اما یک بار نشستن در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) کار را بجایی می‌رساند که همان مبلغ وهابی شیعه شود و در این مسیر سختی‌هایی ببیند که تحمل یکی از آنها برای ما قابل تصور نیست. خواندن زندگینامه سلمان حدادی را از دست ندهید.
 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۱:۱۳
به یاد او . . .


 

نگاهم کرد و گفت : حاجی دوباره دارن شهید میارن ! بعد با یه لحنی گفت : یه استخون و یه پلاک بی نشان !!!

یاد حرف پدر شهیدی افتادم که وقتی پسرشو آوردن ، ترازوی اشپزخونه رو گذاشت ، و وزن کرد ،..

3کیلو  و ۵۰۰ گرم بود . رو کرد به مادر شهید و گفت حاج خانوم غصه نخوریا .

دقیقا همون وزنیه که بدنیا اومد . بی کم و کاستی !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۰۷
به یاد او . . .