عباس را فرستادند امیدیه.
سه شنبه شد و پنج شنبه اش عید قربان بود. (همان عید قربانی که عباس به حـج نرفت تا در دفاع از تنها انقلاب اسلامی به خدا برسد و همان روز در آسمان شهیــد شد).
عباس داشت با من حرف می زد. 45 دقیقه برای من درس اخلاق گفت: مواظب آقای خامنه ای باش. این سید اولاد پیغمبر را تنهایش نگذار.
هر جا می رود، همراهش باش.
707
را خودت بنشان روی سیت
(sit)
ببین آقای مطلق، پیامبران و امامان یک کابل داشتند خیلی ضخیم و هر وقت می خواستند با خدا رابطه برقرار می کردند؛
اما ما گناهکارها که نمی توانیم با خدا این گونه باشیم.
حداکثر بتوانیم پنج وات وصل شویم...
این تلفن را نگاه کن.پنج وات است، ولی با کل دنیا می توان صحبت کرد.
سعی کن با همان پنج وات سیمت وصل شود.
نماز اول وقت را فراموش نکن، از دعـــا غافل نشو،
قـلـبـت وســـط دریـا باشد. ببین موج هایی مثل بنی صدر و کارهای آنها را!
آنها مثل موج هایی هستند که وقتی به صخرهها بخورند،کف می شوند.قلبـتـــــ وسط دریـــــا باشد که با هیـــچ چیـــزی نلــــرزد...
